حاکمی کشوری را اشغال کرد و به وزیر خود گفت قوانینی تنظیم کن تا بر مردم حکمرانی کنیم. فردای آن روز وزیر نزد شاه آمد و قوانین را خواند:
۱. مالیات ۳ برابر فعلی
۲. شاه صاحب جان و مال همه مردم است
۳. سر به نیست کردن معترضان
۴. گوز*یدن ممنوع
شاه گفت: بند چهارم چه معنی دارد؟
وزیر: بند چهارم سوپاپ اطمینان است، سالها بعد که سوپاپ و موتور اختراع خواهد شد متوجه معنی آن خواهید شد!
جارچیان قوانین را اعلام کردند، ملت گفتند این که جان و مال ما از آن شاه باشد توجیه دارد چون ایشان صاحب قدرت است؛ ولی یعنی چه نتوانیم بگو*زیم؟
مردم برای اینکه از امر شاه نافرمانی کرده باشند در کوچه و پسکوچه میگو*زیدند، جلسات شبانه گ*وز یواشکی برگزار میکردند و هرگاه میگوزیدند احساس میکردند که کاری سیاسی انجام میدهند! ماموران هم مدام در حال دستگیری گ*وزوها بودند و گاهی به توالتهای عمومی یورش میبردند و گ*وزو ها را دستگیر میکردند.
روزی شاه به وزیر گفت الان معنی سوپاپ اطمینانی که گفتی را میفهمم چون باعث شده که هیچکس به ۳ قانون اول توجهی نکند.